جدول جو
جدول جو

معنی ساسان آباد - جستجوی لغت در جدول جو

ساسان آباد
نام قدیمی سبزوار بزعم مؤلف تاریخ بیهق، و آن منسوب به ساسان بن بهمن است. در تاریخ بیهق آمده: چون ساسان دید که پدرش جنینی را بر وی اختیار کرد او برخاست و گوسفندکی چندخرید و به ناحیت بیهق آمد و آنجا که ساسان قاریز است که ساسقاریز نویسند نزول کرد، و آن کاریز بفرمود تا براندند. پس گوسفندان اینجا آورد که قصبۀ ساسان آباد است که امروز سبزوار نویسند. پس به حدود یوزکند ترکستان رفت که آن را اوزجند خوانند و آنجا دیهی بناکرد که آن را سبزوار (سابزوار) خوانند و اصل آن هم ساسان آباد است و امروز [نیمۀ دوم قرن ششم معمور و مسکون است. (تاریخ بیهق چ احمد بهمنیار ص 40 و 41)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

دهی است از دهستان حومه بخش اشنویه شهرستان ارومیّه، در 4هزارگزی خاور اشنویه و در مسیر جنوبی شوسه اشنویه به نقده واقع است، زمین آن جلگه و هوای آن سردسیری سالم است، و سکنه آن 74 تن میباشند، آب آن از رودخانه اشنویه و محصول آن غلات، توتون، حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است، راه شوسه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دهی است جزء دهستان فشافویۀ بخش ری شهرستان تهران. دارای 184 تن سکنه است. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات، صیفی، چغندرقند، باغات. راه آن مالرو است و از حسن آباد ماشین میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش سردشت شهرستان مهاباد با 96 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دهی است از دهستان مشک آباد بخش فرمهین شهرستان اراک، واقع در 54 هزارگزی جنوب خاوری فرمهین و 20 هزارگزی اراک. کوهستانی و سردسیر است و 1205 تن سکنه دارد. آب آن از قنات تأمین میشود و محصولش غلات و بنشن و انگورو میوه و چغندرقند و شغل مردم کشاورزی و گله داری و قالیبافی است. مزرعۀ گنداب جزء این ده است و آثار بناهای قدیمی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
قریه ای است به چهارفرسنگی میانۀ جنوب و مشرق ابرقوه. (فارس نامه)
لغت نامه دهخدا
(غُ رَ)
از دیه های ساوه از رستاق ورّه. (تاریخ قم صص 119- 140)
لغت نامه دهخدا
(سو سَ)
دهی است از دهستان مرگور بخش سلوانا شهرستان ارومیه. دارای 135 تن سکنه. آب آن از درۀ بینار و چشمه. محصول آنجا غلات، توتون، حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا